علامه جوادي آملي معتقدند: انسان را بايد با انسان تبيين كرد، يعني با پيامبران و ائمه معصومين(ع) كه در مرحله كمال قرار دارند و ميزان انسانيت هستند مقايسه كرد. بنابراين براي سنجيدن مقام انساني هر فرد، بايد سراغ انسان هاي كامل رفت. آنان ما را به به ما مي شناسانند و هويت هايمان را در رفتار و گفتار مي شكافند. در روايات نيز مقصود از «محكمات» كه در آيه هفت سوره آل عمران به آن اشاره شده است، پيامبر(ص) و ائمه(ع) معرفي شده اند. آنچه كه از محكمات انسان است «فطرت انسان» است كه به روح و نفس او ارتباط دارد و اگر بقيه قوا در خدمت فطرت قرار بگيرند، انسان به كمال مي رسد. فطرت انسان ميل به جاودانگي و كمال مطلق دارد و اگر اين ميل، با استفاده از ابزاري صحيح در مسير خود قرار گيرد، انسان به جنبه محكم خويش دست مي يابد و در نهايت انسان به مقام ولايت الهي مي رسد.(كتاب تفسير انسان به انسان).
خداوند در قرآن اصلي را بيان كرده،: اين كه «انسان داراي يك هويّت كريمانه است». نشان اين اصل آن است كه در جريان تبيين خلقت كه به شيطان فرمود چرا سجده نكردي در برابر كسي كه من او را با دو دستم خلق كردم ﴿لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ﴾ با اينكه ذات اقدس الهي منزه از دست است فرمود من انسان را با دو دست خلق كردم.
در روايت آمده كه خداوند فرمود من اگر چيزي را بخواهم به بندگانم بدهم با دو دست ميدهم يعني هم فراوان، هم با احترام، خدا وقتي چيزي را به بندگانش عطا ميكند با احترام عطا ميكند نه با تحقير نه با منّت گذاشتن.
لذا حفظ آبرو و كرامت انساني از وظايف اصلي مومنين است و ما موظفيم كه اين كرامت را حفظ كنيم اينها براي ما نيست ، آبروي مؤمن امانت اوست ، مثل مال نيست كه هر جا بخواهد صرف كند .
«وَ فِي الأرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلا تُبْصِرُونَ» و روي زمين براي اهل يقين نشانه هايي [متقاعد كننده] است و در خود شما: پس مگر نمي بينيد؟ (ذاريات، 21-20).
انسان شناسي مجموعه اي معرفتي است كه به بررسي بعد يا ابعادي از وجود انسان ها يا گروهي خاص از آنها مي پردازد. ترديدي نيست كه هيچ علم انساني بدون شناخت انسان، به دست نمي آيد و چون حقيقت انسان را روح تشكيل مي دهد، بدون شناخت روح و روان انسان، شناسايي او ناممكن است (جوادي آملي، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص22-21). به اعتقاد معظم له حقيقت انسان روح است.
در مكتب وحي كه ملكه تمام علوم و معارف است، واقعيت انسان را ميتوان به تماشا ايستاد. قرآنكريم نسبت به انسان، طبيعتي را تصوير ميكند و حقيقتي را به لحاظ آن، ترسيم مينمايد كه با در نظر گرفتن آن بخش مادّي و طبيعي، آدمي را همواره در پي اسراف و اتراف و لذّتجويي و رفاهطلبي و تنپروري ميداند؛ امّا جنبه ديگري نيز براي انسان در قرآنكريم بيان شده كه همه ملكات و فضيلتهاي بلند انساني الهي چون كرامت، خلافت، حمل امانت، شرافت و ... را در بر ميگيرد و آن، همان حقيقت روح الهي و اصل و اساس انساني است كه طبيعت را به عنوان فرع و تابع، زير پوشش خود گرفته است.(همان)
انسان موجودي است كه خداوند به وي كرامت بخشيده است: «لَقَد كَرَّمْنا بَني آدَمَ: همانا فرزندان آدم را كرامت بخشيديم» (اسراء/70).
كرامت انسان، نشان دهندهي آن است كه آدمي حقيقتاً از لحاظ وجودي داراي امتياز و برجستگي است. به ديگر بيان، كرامت انسان حاكي از آن است كه :
وي داراي كيفيّتي برتر و عالي است و گوهر برين موجودات جهان به شمار مي رود.
اين كرامت يك ارزش نظري است كه مي تواند جنبهي عملي پيدا كند و مربوط به بخش اصيل انسان يعني روح ملكوتي او است.
جنبه ي عملي كرامت الهي به انسان، «رعايت تقوا» است، چنانچه فرمود: «إنّ أكرمكم عنداللّه أتقكم: با كرامت ترين شما در پيشگاه خدا با تقواترين شماست»(حجرات/13). به دليل همين كرامت، تعاليم اخلاقي بايد با عنايت به اين اصل و در سازگاري كامل با آن تنظيم شوند.(جوادي آملي، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص 83).
انسان گرچه در انتخاب راه، آزاد و مختار است و هيچ تحميلى بر او نيست، ليكن وى با بينش و گرايش توحيدى آفريده شده و در نتيجه، عشق به خداوند و اوصاف كمال او و شوق به اخلاق الهى و تخلق به آن هم در جانش تعبيه و ذخيره شده است.
چنانكه در آيه 30سوره روم مىفرمايد: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله». فطرت انسان ها گرايش به توحيد دارد.
از آنجا كه پشتوانه فطرت انساني روح الهي است، همهي فضيلت هاي انسان به "فطرت" و همهي كژي هاي او به "طبيعت" وي باز مي گردند.
ميان اين دو همواره نبردي پايدار وجود دارد كه "جهاد اكبر" نام گرفته است. آنگاه كه در اين نبرد، فطرت پيروز گردد، همهي فرشتگان در پاي انسان به سجده مي روند؛ و آن دم كه طبيعت چيره گردد، او موجودي خواهد شد كه از چهارپايان نيز فرو مايه تر است.(جوادي آملي، فلسفه حقوق بشر، ص136).
پس اگر گرايش به توحيد در جان انسان شكوفا شده باشد، اعتقاد به توحيد و شرك، نسبتبه فكر او يكسان نيست و چنين علمى، علم حضورى و شهودى است؛ نه علم حصولى، پس او معبود و رب خود را به اندازه هستى خود شهودا مىيابد و كمال، جمال و اخلاق او را هم شهودا مىيابد و گرايش به اخلاق فاضله پيدا مىكند.(جوادي آملي، مبادي اخلاق در قرآن،ص 14).
از ديدگاه
آيت الله جوادي آملي همه مصائب و مفاسد اخلاقي از سوء اختيار است نه از اراده پروردگار،
زيرا نظام هستي را غايتي است استوار: «و ما خَلَقنَا السَّمـوتِ و الاَرضَ و ما بَينَهُما
اِلاّ بِالحَقّ»(حجر/ 85)؛ «و ما خَلَقنَا السَّماءَ و الاَرضَ و ما بَينَهُما لعِبين».(انبياء/
16).
در چنين نظامي همه موجودات را به تسخير انسان در آورد: «و سَخَّرَ لَكُم ما فِى السَّماواتِ و ما فِى الاَرضِ»(جاثيه/ 13)؛ «و سَخَّرَ لَكُمُ الَّيلَ و النَّهار».(ابراهيم/33) مرگ و حيات را نيز آفريد تا خُلق انساني را آزموده و نيكوكاران را از نگونساران متمايز سازد: «اَلَّذى خَلَقَ المَوتَ و الحَيوةَ لِيَبلُوَكُم اَيُّكُم اَحسَنُ عَمَلا»(ملك/ 2).
پس سرچشمه رذايل، نفوس شيطاني و منبع فضائل، نفوس رحماني است و خاستگاه هر دو از اراده انساني است.(جوادي آملي، ادب قضا در اسلام، ص 87) .
انسان، اصولا زماني برنامه هاي اخلاقي را به كار مي گيرد و پايبند به نظام اخلاقي خاصي مي شود كه به توانايي خود در تعيين سرنوشت خويش، معتقد باشد و بداند كه مي تواند در ساختن خود و آينده اش نقش ايفا كند.
انسان صاحب اراده است و به همين علت، در افعالش احتمال هر گونه تباهي و افعال غير اخلاقي هست: «و ما اَصـبَكُم مِن مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَت اَيديكُم».(شوري/ 30).
خداي سبحان راه خير و شرّ را تعيين و تبيين و ارائه و راه تشخيص آنها را در درون هركسي نهادينه كرده: «و نفسٍ و ما سواهَا فألهمها فجورها و تقواهَا»(شمس/ 7 ـ 8) و گرايش به تقوا و نيكي را به همگان عطا كرده است: «فأَقم وجهك للدين حنيفاً فِطْرة الله الّتي فطر النّاس عليها»(روم/ 30)، به طوري كه همگان تقوا شناس و تقوا طلب آفريده شدهاند و هيچكس فجورخواه خلق نشده است.
البته تكويناً در انتخاب راه آزاداند و هر كس هر راهي را خواست بر ميگزيند: «إنّا هَديناه السبيلَ إمّا شاكراً وإمّا كفوراً»(انسان/ 3)، «وهديْناهُ النجدين»( بلد/ 10)، «وقل الحقُّ من رَّبِّكم فمن شاء فليؤمن ومن شاء فليكْفر»(كهف/ 29)؛
ولي تشريعا انتخاب راه حق پاداش و اختيار راه باطل كيفر دارد.
خداوند همانگونه كه هيچ كس را وادار به انتخاب راهي خاص نميكند، راه كسي را هم نميبندد، بلكه براي آزمون، امكانات و وسايل هر دو گروه (خوبان و بدان) را تدارك و تهيه كرده است:
«من كان يريد العاجلة عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد ثمّ جعلنا له جهنَّم يصلاها مذموماً مدحوراً ومن أراد الآخرةَ وسعي لها سعيها و هو مؤمنٌ فاُولئِك كان سعيهم مَّشكوراً كُلاً نُّمدّ هؤلاء وهؤلاء من عطاء ربّك وما كان عطاءُ ربّك محظوراً».( اسراء/ 18 ـ 20) هركس هر راهي را برگزيد خداوند وسيله آن را فراهم ميكند تا او همانند اصل انتخاب راه در پيمودن آن آزاد باشد.( جوادي آملي، تفسير تسنيم ،ج 7، ص 464).
انسان مركب از روح و جسم (نفس و بدن) است كه نفس او مجلاي حق است و خداوند فقط او را -از ميان مخلوقاتِ خويش- نماينده خود قرار داد و براي خلافت و جانشيني خويش در زمين برگزيد، چنان كه بسياري از مفسران، جمله «خلق اللهُ تعالي آدمَ علي صورته» را به همين معنا تفسير كردهاند، زيرا زمين بر خلاف عالمِ اعلي، عالم تغيير و استحاله است و به موجب همين تغيير و تحول حكم همه اسماي الهي در زمين از او ظاهر ميگردد. به همين سبب اسماي الهي را به انسان تعليم داد و به فرشتگان امر فرمود تا در مقابلش سجده كنند.(جوادي آملي، حق و تكليف در اسلام، ص 82).